محفل عاشقان سید علی

یادمان شهدای هوا فضا،عرصه موشکی و هوایی سپاه

محفل عاشقان سید علی

یادمان شهدای هوا فضا،عرصه موشکی و هوایی سپاه

سلام خوش آمدید
شهیدمدافع حرم،زوارجنتی-اکبر



شهید «اکبر زوار جنتی» بیستم فروردین ماه ۱۳۹۷ براثر حمله ناجوانمردانه هواپیماهای رژیم اشغالگر قدس به مقر استقرار آنها در تی فور سوریه به همراه هفت نفر از همرزمان خود به شهادت رسید. آنچه می خوانید زندگی نامه این شهید مدافع حرم است که از حضور مبارکتان می گذرد. او معتقد بود که باید به شهادت ایمان داشت و خالصانه در راه خدا گام نهاد.
به گزارش نوید شاهد استان آذربایجان شرقی ، شهید اکبر زوار جنتی در آستانه میلاد امام حسن مجتبی (ع) مصادف با بیست و دوم خرداد سال۱۳۶۳ دراوج جنگ تحمیلی درخانواده ای مذهبی و درعین حال با در آمد کارمندی درمنزل استیجاری پدر بزرگ چشم به جهان گشود .

باید به شهادت ایمان داشت

حضور در پایگاه بسیج

اکبر ضمن شرکت در کلاسهای آموزش نظامی و فرهنگی در سن دوازده سالگی در رشته های شنا ،فوتبال، تیر اندازی و آموزش حفظ و قرائت قرآن به مهارت قابل قبولی رسید و کم کم که بزرگ شد در پایگاه بسیج دانش آموزی ثبت نام کرد و در فعالیتهای فرهنگی و نظامی و اردوهای تفریحی حضور بهم رساند.

از دانشگاه تا سربازی

وی پس از اتمام دوره پیش دانشگاهی یکی دو بار در کنکور سراسری دانشگاه شرکت کرد  و چون در شهرستانهای مختلف پذیرفته شد به دلیل هزینه بر بودن از ادامه تحصیل منصرف و تصمیم گرفت به خدمت سربازی برود .


موفقیت در آزمون هوافضای سپاه

وی بعد از اتمام خدمت سربازی سخت دنبال کسب مهارتهای کاری بود تا زندگی تازه ای را بعد از اتمام وظیفه ملی و وطنی خود شروع کند . به همین دلیل با تعدادی از دوستان هم سن و سال خود جهت آموزش صنعت پلیمری به پتروشیمی تبریز ثبت نام کرد . بعد از کسب مهارتهای لازم کم کم مشغول کسب و کار شد .یکسال از فعالیت کاری اش گذشته بود که اعلام کرد من در آزمون ورودی هوا فضای سپاه قبول شده ام می خواهم جهت ادامه تحصیل به دانشگاه امام حسین(ع) بروم . من ابتدا مخالف این امر بودم چون اعتقادم براین است که یک سپاهی قبل از پوشیدن لباس سبز باید اعتبار و ارزش آن را بداند. سپس این لباس را بر تن کند و برای توجیه مخالفتم رضایت مادرش را شرط گذاشتم . رضایت مادر را به دو دلیل مطرح کردم. اول اینکه مادرش سختیهای دوران دفاع مقدس را هنوز فراموش نکرده بود و دیگری اینکه اگر در ادامه زندگی نظامی گری اتفاقی پیش بیاید . پدر مشوق پسر معرفی نشود . گمان می کردم مادرش رای او را عوض می کند . اما بر خلاف نظر من گویا مادر از دوران دفاع مقدس پخته تر و استوار تر شده بود و به اکبر گفته بود هر کاری که علاقه داری برو دنبال آن کار . چه شغلی با ارزش تر از شغل سپاهی بودن. هم دنیا را داری هم آخرت را . وقتی دیدم رضایت مادرش را جلب کرده باز تلاش کردم نظامی نشود چرا که از سختیهای این راه کم و بیش اطلاع داشتم.سعی می کردم منصرفش کنم. اما وقتی قاطعیت او را در مسیری که انتخاب کرده بود دیدم و توانسته بود رضایت مادرش را جلب کند بالاخره من هم راضی شدم و اکبر در اواخر سال ۱۳۸۵ رسما وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و سر انجام بعد از چهار سال دوره دانشگاهی و دانشکده هوا فضای سپاه در پادگان شهید شفیع زاده تبریز در گروه عملیاتی فرهنگی هشت بلال مشغول به خدمت شد و در ماموریتهای مرزی و برون مرزی فعال بود .

پدیده شوم داعش

از سال ۱۳۹۰ که پدیده شوم داعش مطرح شد بنا به اظهارات سرکردگان این گروه ستم گر و خشن هدف از تشکیل آن فقط و فقط ایران بود و به تاسی از جنگ نهروان که قرآن را بر سر نیزه کردند این بار پرچم لااله الاالله بردوش کشیدند و بنام الله بندگان الله را سر بریدند و چه جنایاتی که مرتکب نشدند و جنایتکاران تاریخ بشریت را روسفید کردند. لذا برای پشتوانه سازی عملیات شوم و اطمینان از عقبه خود از سوریه و عراق شروع کردند. چرا که از شیعیان جنوب لبنان وکم وبیش شیعیان سوریه و بیش از شصت درصد از شیعیان شیفته اهل بیت(ع) عراق واهمه داشتند و قصد نسل کشی شیفتگان اهل بیت (ع)را داشتند.

چگونگی شهادت

اکبر نیز مانند هزاران جوان با غیرت شیفته اهل بیت(ع) برای کمک به هم نوعان خود جهت جلو گیری از به خطر افتادن مرزهای جغرافیایی وطن برای مقابله با این فتنه شوم زمانه عازم سرزمین شام شد و حتی تولد پسرش امیر علی هم مانع از رفتن اکبر نشد. بالاخره در آخرین ماموریت محوله در اوایل سال ۱۳۹۷که این ماموریت جزء افتخارات این شهید بزرگوار است دربیستم فروردین ماه ۱۳۹۷ براثر حمله ناجوانمردانه هواپیماهای رژیم اشغالگر قدس به مقر استقرار آنها در تی فور سوریه به همراه هفت نفر از همرزمان خود به شهادت رسید و روز بیست و دوم فروردین ۱۳۹۷ پس از استقبال و تشییع با شکوه در جوار ۷۲ شهید عاشورایی محله شنب غازان به خاک سپرده شد .









متن و صیت نامه شهید:

با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (ص) و درود بی پایان به روح پاک شهدا و امام شهدا و آرزوی سلامتی و طول عمر برای پرچمدار عدالت حضرت امام خامنه ای (مدضلله العالی) و نیز عرض ارادت به تمامی دوستان و آشنایان و خانواده محترمم و همسر گرامی و صبورم که هرچه از ما کمی و کوتاهی بود از ایشان بزرگواری و بخشش بود. پروردگارا ای آن که هر آنچه هست از اوست با تمام وجودم فریاد یگانگی تو را سر می دهم و با زبانی قاصر و نا توان با تمام خضوع و خشوع در برابرت و در مقابل عظمتت سر به خاک می نهم و شهادت می دهم که تو یگانه پروردگار و آفریدگار عالمی و محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله ) برگزیده بر حق تو برای پیامبری و امام علی (ع) و اولادش تا امام عصر (عج) امامان و هادیان امت ها به سوی تو میباشند. خدا را شکر می کنم که به من زندگی بخشید و از او طلب آمرزش میکنم که در مدت عمر کوتاهی که کرده ام و قدر نعمات بی پایان الهی را ندانسته و نا شکری در برابر این همه لطف و مهربانی روا داشته ام.

خواستم چند خطی هم وصیت نامه اگر خدا بخواهد برای شما بنویسم که انشا الله خداوند متعال از سر تقصیرات ما بگذرد. خانواده محترم ،پدر و مادر عزیزم از شما کمال تشکر و قدر دانی را دارم که ما را همانگونه که خداوند امر فرموده بود تربیت کردید و از همان اوایل با شعائر اسلامی و مکتب قرآن و اهل بیت آشنا نمودید هر چند که من نتوانستم این زحمت شما را جبران کنم ولی انشا الله خداوند اجر و پاداش اخروی به شما عطا نماید.

همسر عزیزم امیدوارم که در این مدتی که باهم بودیم و در سختی ها و مشکلات یار و یاور هم بودیم این کوتاهی ها را از من بخشیده باشی و من را حلال کنی همیشه در این فکر بودم که چگونه محبت های شما را جبران کنم ولی چه کنم که بنده ای ضعیف و ناتوانم و فقط می توانم برایت دعا کنم که انشا الله عاقبت بخیر شوی .

برادرم امیر جان همیشه یادت باشد که قدر دان پدر و مادرمان باشیم و هرگز بعد از این آنها را اذیت نکنی که ایشان حق بزرگی بر گردن ما دارند به خواهرم نیز سلام مرا برسانید و از او نیز به خاطر اذیت هایی که به او روا داشته ام حلالیت بطلبید.

و همچنین سلام مرا به همه فامیل و دوستان و آشنایان برسانید و از آنها نیز برایم حلالیت بطلید.

اکبر زوار جنتی

منبع خبر : مرکز اسناد اداره کل بنیاد استان



گفت‌وگو با همسر شهید مدافع حرم اکبر زوار جنتی از شهدای پایگاه هواییT4؛

همسر شهید: لازم باشد پسرم را نیز فدا می‌کنم +‌ عکس

استقبال از پیکر شهید مدافع حرم اکبر زوار جنتی

پیامی برای تروریست‌های تکفیری دارم که: همسرم اکبر زوار جنتی فدا شد. اگر لازم باشد امیرعلی را هم در این راه فدا می‌کنم تا ادامه‌دهنده راه پدر شهیدش باشد. او را در راه اسلام و رضای خدا قربانی می کنم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - بعد از شنیدن خبر شهادت رزمندگان مدافع حرم حاضر در پایگاه هوایی T4، تصاویر شهدا یکی بعد از دیگری منتشر می‌شد. میان آن تصاویر، عکس فرزند شهید اکبر زوار جنتی انعکاس ویژه‌ای داشت. تصویری که دنیایی حرف در خود داشت. در این عکس، امیرعلی تنها فرزند شهید اکبر زوار جنتی کودکی 20ماهه است که با لباس فرم نظامی در مقابل صفوف همرزمان پدر ایستاده و با نگاه کودکانه‌اش بغض‌ها و هق‌هق گریه‌های دوستان پدر را به نظاره نشسته است. امیرعلی نه کلامی گفت و نه حرفی زد، فقط نگاه می‌کرد. نگاهش اما یک دنیا حرف داشت. یک دنیا انتظار کودکانه. دیدن این تصویر بهانه‌ای شد تا به کمک فرزند شهید رضازاده به خانواده شهید برسم و لحظاتی با مادر و همسر شهید سیما صدیق‌پور به گفت‌وگو بنشینم. مادر شهید آذری‌زبان است و با همان زبان شیرین آذری با نرگس نقی‌زاده نیز همکلام می‌شویم.

خانم صدیق‌پور تنها دو روز بعد از شهادت همسرتان تصویری از فرزند شهید منتشر شد که مقابل صفوف منسجم پاسداران و همرزمان پدرش ایستاده است. به نظر شما دیدن این تصویر چه پیام خاصی را منتقل می‌کند؟
تنها یادگار همسر شهیدم امیرعلی است. امیرعلی 20ماه بیشتر ندارد اما آن روز لباس فرم نظامی‌اش را پوشید و مقابل چشمان گریان همرزمان و دوستان پدر شهیدش ایستاد تا با زبان کودکانه به آنها بگوید ادامه‌دهنده راه پدرش و شهدای مدافع حرم باشند و نگذارند اسلحه پدرش بر زمین بماند. همسرم خیلی سفارش امیرعلی را می‌کرد. به من می‌گفت من و تو باید الگوی عملی برای فرزندمان باشیم. باید طوری تربیت شود که لیاقت سربازی امام زمان (عج) نصیبش شود. باید نماز خواندن، قرآن خواندن و ارادتش به اهل بیت را از ما الگو بگیرد. شاید با شهادت همسرم مأموریتش در این دنیا پایان یافته باشد اما مأموریت من و همسران شهدای مدافع حرم در جبهه فرهنگی تازه شروع شده است. از همین فرصت و از رسانه شما پیامی برای دشمنان و تروریست‌های تکفیری دارم که: همسرم اکبر زوار جنتی فدا شد. اگر لازم باشد امیرعلی را هم در این راه فدا می‌کنم تا ادامه‌دهنده راه پدر شهیدش باشد. او را در راه اسلام و رضای خدا قربانی می‌کنم. صهیونیست‌ها بدانند وعده امام خامنه‌ای در نابودی اسرائیل نه با تأخیر بلکه با تعجیل عملی خواهد شد و در این مسیر از هیچ چیز نمی‌ترسیم.
 

فرزند شهید زوار جنتی

همسرتان کی به جمع مدافعان حرم پیوست؟
من و اکبر به واسطه معرفی یکی از بستگان با هم آشنا شدیم و سال 89 ازدواج کردیم. ازدواجی کاملاً ساده و سنتی. اکبر سال 86 وارد سپاه شده بود. اولین بار سال 92 برای دفاع از حرم رفت. من مانعش نمی‌شدم، چون اشتیاق به رفتن داشت. همیشه به حال شهدا غبطه می‌خورد. چه شهدای دفاع مقدس، چه شهدای مدافع حرم. هر بار که شهیدی می‌دید یا به تشییع شهدا می‌رفت می‌گفت خوش به حالشان. حتی به بستگان شهید هم غبطه می‌خورد، می‌گفت خوش به حالشان که نسبتی با شهید دارند. وقتی این ذوق و اشتیاقش را می‌دیدم چیزی نمی‌گفتم، راضی کردن من کار سختی نبود. عقاید و باورهای‌مان یکسان بود و هر دو دغدغه اسلام را داشتیم. نمی‌خواستیم دست دشمن به خاک و ناموس کشورمان بیفتد. رفت تا شیعه تنها و بی‌یار نماند. هر چند نبودن‌هایش برایم سخت بوده اما خانواده‌اش آن‌قدر بزرگوار هستند که در نبودن‌های اکبر خیلی هوای من و امیرعلی را داشتند و جای خالی‌اش را با محبت‌های مادرانه و پدرانه‌شان پر می‌کردند.
 

از آخرین مأموریت‌شان برایمان بگویید.
اکبر اسفند 96 به مأموریت رفت و سوم عید بود که با من تماس گرفت و گفت در راه خانه است. خیلی خوشحال شدم. گفتم شاید به خاطر عید آمده تا کنارمان باشد اما وقتی آمد به من گفت که شب راهی می‌شود. آمده بود وسایلش را بردارد. گفت می‌روم سوریه. من وقتی دیدم خوشحال است، اصلاً به ماندنش اصرار نکردم. بعد رفت و برای خانه وسایل مورد نیاز را تهیه کرد. مبلغی هم پول به من داد تا در مواقع نیاز استفاده کنم. خیلی عجله داشت، شادی و شوق پرواز را در لحظات آخر دیدارمان حس می‌کردم. در همان لحظات سفارش پسرمان امیرعلی را می‌کرد. می‌گفت خیلی مراقب امیرعلی باش. ناراحت بودم و نتوانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم، بعد از اینکه رفت به من زنگ زد. گفت چرا ناراحت بودی؟ گفتم نمی‌دانم همین طوری! گفت حلال کن و من هم گفتم به سلامت و خداحافظی کردیم. آن روز که خبر شهادتش را به من دادند متوجه شدم آن همه شور و شادی در لحظات آخر دیدارمان بی‌دلیل نبود. اکبر منتظر تحقق وعده الهی بود. سوم فروردین 97 راهی سوریه شد. وقتی به سوریه رسید هر بار که می‌توانست با خانه تماس می‌گرفت و احوالپرسی می‌کرد. هیچ وقت از منطقه حرفی نمی‌زد. عادتش بود. به ما هم می‌گفت چیزی نپرسید.
 

فکرش را می‌کردید یک روز همسر شهید مدافع حرم شوید؟
اکبر آرزوی شهادت داشت. از همان ابتدای ازدواج‌مان همیشه از من می‌خواست برایش دعای شهادت کنم. ایشان شهادت را به معنای واقعی دوست داشت اما من نمی‌خواستم باور کنم که اکبرم یک روزی در میان ما نباشد. به لطف خدا همسرم به خواسته و آرزوی قلبی‌اش رسید.

مادر شهید
خانم نقی‌زاده چند فرزند دارید؟
دو پسر و یک دختر دارم. اکبر پاسدار بود و پسر دیگرم دانشجوی افسری ارتش است. همه فرزندانم فدای اسلام و ولایت باشند. زمان فرقی برای ما ندارد. از همان ابتدا در دوران انقلاب تا امروز بوده‌ایم و تا آخر هم ایستاده‌ایم. تا جان در بدن داریم پای آرمان‌های انقلاب و نظام ایستاده‌ایم. همسرم در دفاع مقدس حضور داشت. عموهای شهید همگی بسیجی‌وار حضور داشتند. انشاءالله نوه‌ام امیرعلی مثل پدرش اکبر و همان طور که پسرم دوست داشت تربیت شود و راه پدرش را ادامه دهد.
 

همسر شهید از اشتیاق اکبرآقا به شهادت می‌گفت، فکر می‌کردید روزی شاهد شهادتش باشید؟
رفتار و منش اکبر طوری بود که به همه ما فهماند شهادت دیر یا زود نصیبش می‌شود. من عظمت و عاقبت به‌خیری‌اش را می‌دیدم. بلاتشبیه نشانه‌های علی‌اکبر امام حسین (ع) ‌در وجودش بود. اکبر خیلی خوب بود. از کودکی مهربان بود. دست‌گیر بود. نه فقط نسبت به من و پدرش، نسبت به همه این طور بود. در همین یکی دو روز بعد شهادتش همه می‌آیند و از کارهای خیری برایمان می‌گویند که به واسطه اکبر انجام شده است. وقتی مشکل یا مسئله‌ای برای‌مان پیش می‌آمد می‌گفت مادر نکند گله کنی، این‌ها امتحان خداست. صبوری کن. دلم برای خوبی‌ها و مهربانی‌هایش تنگ می‌شود. هر بار که دلم می‌گرفت می‌آمد و من را بیرون می‌برد. هوای ما را خیلی داشت.
 

گویا شهید جنتی بار آخر فقط نصف روز در خانه مانده بود؟
بله، آن روز خیلی کم ماند. پسرم همیشه قبل از مأموریت پیش من می‌آمد و می‌گفت دارم می‌روم مادرجان، خانواده‌ام را اول به خدا بعد به شما می‌سپارم. ما و اکبر در یک ساختمان زندگی می‌کردیم. سوم فروردین آمد و بعد رفت. مقداری وسیله برا ی خانه خرید و آورد. آمد و گفت: مامان خداحافظ! بعد دستش را انداخت دور گردنم و محکم من را گرفت. گفتم: اکبرجان تو الان از راه رسیده‌ای، کجا می‌روی؟ گفت من دارم به زیارت بی‌بی زینب(س) می‌روم. رویش را بوسیدم و راهی‌اش کردم. خوب یادم است کفش‌ها و لباس‌های نویش را پوشیده بود. گفتم بیا این قدیمی‌هایت را بپوش پسرم، گفت نه مادر من بهترین جای دنیا می‌روم زیارت بی‌بی. اجازه بده با کفش‌های نو و لباس تازه‌ام بروم. رفت و با پیراهن خونین بازگشت.
 

چه کسی خبر شهادت ایشان را به شما داد؟
من همیشه اخبار را از شبکه خبر پیگیری می‌کنم. خبر حمله هوایی به پایگاه T4 را هم از زیرنویس شبکه خبر خواندم اما نزدیکی‌های صبح بود. عمویش که در ناجا است به خانه آمد و با همسرم بیرون از خانه صحبت کردند. همسرم به من گفت خانم فکر کنم که اکبر کار دستمان داده! گفتم شهید شده؟ گفت: بله. شروع کردم به گفتن الله‌اکبر، الله‌اکبر... فقط همین ذکر را تکرار می‌کردم. به همسرم گفتم تو چیزی به بچه‌ها و عروس‌مان نگو اجازه بده خودم به عروس‌مان خبر بدهم. از پدر شهید خواستم بیرون بماند تا بچه‌ها با دیدن ناراحتی‌اش متوجه چیزی نشوند. ناهار را آماده کردم. عروسم با امیرعلی آمدند. ناهار بچه‌ها را دادم. بعد خبر شهادت را به عروسم دادم و مهمان‌ها یکی بعد از دیگری برای عرض تبریک و تسلیت آمدند. وقتی پیکر خونین پسرم را دیدم گفتم شهادت مبارکت باشد. تو به آرزویت رسیدی. به عهدت به امام حسین(ع) عمل کردی. از خدا برای ما هم شفاعت بخواه. بعد از تشییع، پیکر پسرم را در گلزار شهدای شنبه‌غاز به خاک سپردیم.
 

در پایان اگر صحبت خاصی دارید، بفرمایید.
می‌دانم بعد از مدت کمی، حرف‌ها و حدیث‌های زیادی خواهیم شنید. همان‌طور که قبلاً شنیده‌ایم. پدر اکبر هشت سال در جبهه بود و از همان ابتدا حرف‌ها و کنایه برخی را می‌شنیدیم که می‌گفتند جبهه می‌روند تا روغن و برنج بگیرند. باز هم هر چه می‌خواهند بگویند. در این راه حق و صراط منیر باید فدا شد و ما همه فدا خواهیم شد تا ان‌شاءالله مملکت به دست امام زمان (عج) برسد. هر زمان رهبر امر کند پسر دیگرم که ارتشی است را راهی می‌کنم. همه خانواده را راهی خواهم کرد. ما اجازه نخواهیم داد کسی خون شهدا را لگدمال کند. اکبر 12سال خدمت کرد و از جانش گذشت. در آخر جان ناقابلش را در 34 سالگی در راه خدا هدیه کرد.

منبع: روزنامه جوان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین نظرات