شهید اکبربیگدلی در سال 1339در خانواده ای مذهبی در شهر زنجان دیده به
جهان گشود و در کنار 2برادر و3 خواهرش به فراگیری علوم دینی و تحصیل
پرداخت.
وی از سال 57باعلاقه و اشتیاقی که به رشته خلبانی داشت به تحصیل در رشته
خلبانی پرداخت و تا اخذ مدرک "دکترای هوا و فضا"در کنار انجام خدمت به نظام
جمهوری اسلامی به ادامه تحصیل پرداخت.
وی در طول خدمتش درمسئولیتهای مختلف انجام وظیفه نمود که برخی از آنها عبارتنداز:
1-مسئول ستاد سپاه ناحیه زنجان
2-معاونت سیاسی و امنیتی استانداری زنجان
3-مسئول پایگاه قدر نیروی هوایی فرودگاه مهرآباد
4-معاونت نیروی هوایی سپاه
5-معاونت اطلاعات و امنیت نیروی هوایی سپاه
6-مدیریت صنایع هوایی فجر سپاه – هواپیمای فجر و انواع (R.P.V )
7-معاونت یگان موشکی صنایع هوایی سپاه
8-معاونت هوا و فضای سپاه
9-الف) پرواز برای رساندن مایحتاج برای افغانها
ب ) تخلیه مردم حلبچه با هلی کوپتر از بمباران شیمیایی حلبچه در دوران دفاع مقدس
ج ) اوایل انقلاب با گروهکهای کوموله – دمکرات – منافقین ، و بعد از انقلاب در دوران دفاع مقدس حضور همیشگی و فعالیت گسترده در صنایع هوایی و دفاعی .
سرتیپ پاسدار حسین علایی که از دوستان نزدیک این شهید بزرگواربود در اینباره می گوید:
سانحه دلخراش هوایی در ارتفاعات اطراف فرودگاه کرمان ، حادثه غم انگیزی
بود که در آن جمع کثیری از پاسداران باصفا جان عزیز خود را از دست دادند
.در میان سرنشینان والای هواپیمای ساقط شده شماری از برجستگان سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی نیز حضور داشتند که یکی از آنان سردار سرتیپ
پاسدار خلبان جناب آقای اکبر بیگدلی از کارآمدترین خلبان های نیروی هوایی
سپاه بود که با بیش از هفت هزار ساعت پروازی با انواع هواپیماهای نظامی و
غیرنظامی از خلبانان با تجربه کشور محسوب می شد .
او هم با هواپیماهای غربی از جمله هواپیماهای بوئینگ 727 در شرکت هواپیمائی
جمهوری اسلامی ایران (هما) پرواز می نمود و هم با هواپیماهای شرقی از
جمله هواپیماهای ایلوشین پرواز می کرد و معلم خلبان INSTRUCTOR PILOT این
هواپیما بود و بسیاری از پروازهای بین المللی را نیز انجام می داد .
او با هواپیماهای مختلف به اروپا ، آسیا ، آفریقا و سایر نقاط دنیا پرواز کرده بود و تنها بیش از دو هزار ساعت سابقه پرواز با هواپیمای ایلوشین داشت . گاهی اوقات می شد که او روزهای متوالی را در پرواز بسر می برد و یکبار به مدت 17 روز درقاره های مختلف جهان پرواز کرد .
سردار بیگدلی که یک استاد خلبان بود با کسب مدرک ATPL (مدرک خلبانی پروازهای حمل و نقل بین المللی) از سازمان هواپیمائی کشوری به عنوان معلم خلبان Flight designator هواپیما محسوب می گردید و مجاز بود بر اعمال پروازی سایر خلبانها و صلاحیت آنان نظارت و توانایی و صلاحیت پروازی آنها را مورد ارزیابی قرار دهد .
ایشان از جمله چهره هایی بود که می توان گفت جزء شکل دهندگان نیروی
هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شمار می آمد و پایگاه قدر سپاه را
در فرودگاه مهرآباد فعال نمود و برای چند سال معاون عملیات نیروی هوایی
سپاه بود .
در حدود 20 سال پیش که آتش سوزی در فرودگاه مهرآباد موجب توقف
پروازها به آن شد او اولین کسی بود که با هواپیمای سپاه ، پرواز دوباره از
این فرودگاه را آغاز نمود و عملاً بازگشایی فرودگاه را در حالیکه با برج
مراقب سیار هدایت می شد ، اعلام نمود . حاج اکبر بیگدلی خلبان معتمد
سازمان هواپیمایی کشوری بود و مدارک پروازی بسیاری از هواپیماهای سسنا ،
توربو کماندور ، فالکن ، بوئینگ 737 ، ایلوشن 76 ، آنتونف و توپولف 154 را
اخذ نمود و شاگرد اول هواپیمای تایپ 737 بود . او بسیار باهوش و مورد
قبول بسیاری از هوانوردان بود .
وی بیش از هزار ساعت به عنوان خلبان "هما" پرواز نموده بود و در شرکت آسمان هم پرواز می کرد . از هیچ صحنه خطری رویگردان نبود . در شرایط سخت ، کمکهای انسانی جمهوری اسلامی ایران را به مردم مظلوم افغانستان می رسانید .
علاوه بر اینها او تنها یک خلبان نبود شم فنی بالایی داشت و به سیستم هواپیما نیز وارد بود و به کار صنعت هوایی هم بسیار علاقه مند بود . سردار خلبان بیگدلی علاوه بر کار پرواز ، از بنیانگذاران برخی طرح های صنعتی هوایی در سپاه بود . او در صنایع فجر ، هواپیمایی دونفره به نام هواپیمای فجر ساخت و خود با آن پرواز نمود .
او شروع کننده صنایع RPV و کامپوزیت در
صنایع هوایی بود و ساخت هواپیمای "سپاه -68" را در صنایع سپاه آغاز نمود .
– این هواپیما هم اکنون به عنوان یک هواپیمای آموزشی مورد بهره برداری
نیروهای مسلح می باشد او در واقع هم صنعت گر بود و هم خلبان ، صنعت شناس
قابلی بود که درک خوبی از مفاهیم صنعت هوایی داشت و اخیراً همکاری خود را
با سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح آغاز کرده بود .
وی دارای نظرات کارشناسی سودمندی در این حوزه بود بطوریکه وقتی در جلسات مربوط به هواپیماهای بدون سرنشین دیدگاههای خود را ابراز می نمود به عنوان نظریات یک کارشناس برجسته از آن استقبال بعمل می آمد .
در مدت کوتاهی که ایشان با سازمان صنایع هوایی همکاری می کرد به عنوان فردی متخصص و متواضع شناخته می شد . سعی می کرد با تمام همکاران خود رابطه رفاقت و دوستی برقرار نماید . فردی مهربان ، دلسوز متدین و آراسته به آداب و اخلاق حسنه اسلامی بود . علاوه بر اینکه خود در میدانهای دفاع مقدس حضور فعالی داشت برادر همسرش نیز جزء شهداء گرانقدر جنگ تحمیلی است . او عاشق و مرید حضرت امام خمینی (ره) و نسبت به ولی امر مسلمین خاضع بود .
در اتاق کارش هیچگاه به روی کسی بسته نبود . هر کس می توانست به راحتی به وی مراجعه کند و حل مشکل خود را از او بخواهد . او پول شخصی خود را – بدون آنکه کسی بداند – در صندوقی در محل کار خود گذاشته بود و به نیازمندان وام پرداخت میکرد . او یک انسان وارسته و یک بسیجی پاک دل بود و خود به بعضی از دوستانش گفته بود که من بالاخره در هواپیما از دنیا می روم . چون عاشق پرواز بود و در رختخواب نمرد ، زیرا مردن در صحنه جهاد را بر مرگ در بستر ترجیح میداد .
عاش سعیداً و مات سعیداً .
خداوند آن یار سفر کرده را با اولیاء خود محشور و توفیق جبران خسارت بزرگ از دست رفتن انسانهای ارزشمند و پرتلاش را عنایت فرماید .
شهید بیگدلی از دوستان نزدیک شهید احمد کاظمی بشمار می رفت و سالهای متمادیرابطه ای صمیمیانه و دوستانه بین آنها وجود داشت،در ذیل نمونه ای از نامه ی شهید بیگدلی به شهید کاظمی آمده است:
برادر ارجمند سردار اسلام حاج احمد آقای کاظمی
سلام علیکم
با تقدیم احترام و تبریک اعیاد مبارکه ماه پربرکت شعبان خواستم خوابی که دیده بودم و چون در آن خواب شما هم بودید خدمت جنابعالی عرض نمایم .
به روال سنت سنوات گذشته در منزل ما سعی بر این بوده که همه ساله جشن میلاد آقا امام زمان (حج) حتی الامکان با شکوه برگزار گردد به همین دلیل جلو درب و داخل منزل چراغانی و آذین بندی از یک هفته قبل می شود . نیمه شعبان بعد از پایان مراسم که حدود 11 شب بود به دلیل خستگی زود خوابیدم که در عالم رویا در اتاقی بودیم که حدود 4×3 بود که کنار اتاق به شیوه قدیم رختخواب چیده شده بود و سفره پلاستیکی که همیشه برای غذا خوردن در منزل استفاده می کنیم در وسط اتاق پهن شده و مقداری از شیرینی و کیک میلاد از مراسم مانده بود در روی سفره بود که کنار سفره نفرات بترتیب شما بودید – پدر خانم بنده و پدرم و بنده که می خواستم کیک را ببرم که فی البداهه در باز شد و آقا وارد شد چهره نورانی با قدی متوسط – چهارشانه – ریش پرپشت و حالت گرد مانند – چهره ایشان حالت طبیعی ولی نورانی ولی پائین از گردن حالت نورانی شیشه ای مانند مثل عکس های سه بعدی براق بود .
همه ایشان را می شناختیم و ایشان هم ما را می شناخت من و شما بلند شدیم دست ایشان را بوسیدیم و عبای ایشان را شما از روی دوش ایشان جمع و به بنده دادید که روی رختخوابها کنار اتاق گذاشتم و همگی دور سفره نشستیم و همه خیلی شاد بودیم . از صحبت های انجام شده خیلی خوب که اطمینان داشته باشم ندارم . غرض از نوشتن این برگه فقط به خاطر آن است که حضرتعالی هم در آن خواب تشریف داشتید البته لازم به ذکر می باشد که هیچکس حتی خانواده ام هم از این خواب اطلاع ندارد .
به امید ظهور هرچه سریعتر آقا امام زمان
و آرزوی سلامتی برای ایشان
برادر شما اکبر بیگدلی
شهید دکتر اکبربیگدلی و یارانش که در سانحه دلخراش هوایی در ارتفاعات
اطراف فرودگاه کرمان سال 81به دعوت حق لبیک گفتند را شهدای غدیر می
نامند،چراکه یکروز پیش از عیدغدیر به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
از ایشان 3 فرزند فرهیخته (2پسر و 1دختر)به یادگارمانده است که فرزندارشد وی،حامد بیگدلی ،ادامه دهنده راه پدر شده است.
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سال 1381 بود که سرتیپ خلبان اکبر بیگدلی ماموریت آخر خود را نیمه تمام گذاشت و همراه با 302 نفر از نیروهای لشکر 41 ثارالله کرمان به مقصد «دوست» پرواز کرد و در شب عید غدیر از دست ساقی کوثر جام شهادت گرفت و برای همیشه آسمانی شد. در شب عید غدیر امسال پس از سالها بی خبری پای صحبتهای همسر گرامی شهید بیگدلی نشستیم و این اسطوره صبر و مقاومت با صبر و حوصله فراوان در باره خلبان بیگدلی و از رشادتهای او صحبت کرد.
فصل آشنایی
اکبر زیاد غریبه نبود. با هم رفت و آمد خانوادگى داشتیم و همدیگر را مىشناختیم. ما تهران زندگی میکردیم و آنها در زنجان. اکبر پیش پدر و مادرش زندگی میکرد. از خصوصیات اخلاقى خانواده من خوشش آمده بود و ویژگیهای اخلاقى او هم براى ما خیلى قابل توجه بود. اوایل انقلاب (سال ۵۸) آمد تهران و بیمقدمه مساله خواستگارى را با پدرم مطرح کرد. رک و رو راست به پدرم گفت: «با دست خالی آمدهام خواستگاری دختر شما. هیچى هم ندارم. هیچى! مىخواهم زندگىام را از صفر شروع کنم. اگر مایل هستید به من اجازه بدهید که عضو خانواده شما شوم». پدرم اکبر را خوب میشناخت. یعنی از خصوصیات اخلاقىاش باخبر بود، یادم هست اکبر در آن جلسه به پدرم گفت: «سعى مىکنم دامادى باشم که از بچه هایتان به شما نزدیکتر باشم. جورى که شما احساس نکنید دامادتان هستم. سعى مىکنم که دختر شما را تا جایى که بتوانم خوشبخت کنم». با این شیرین زبانیهاش بود که پدرم راضی شد و با ازدواج من و اکبر موافقت کرد.
مشق تنهایی
مراسم ازدواجمان خیلى ساده و خودمانى برگزار شد و ما زندگی مشترک را زیر یک سقف شروع کردیم. روزهای اول زندگیمان در زنجان، بسیار دلتنگ بودم. دلتنگ پدر و مادرم. به خاطر همین زود برگشتیم تهران. پنج روز بعد از عروسیمان اکبر رفت جبهه سمت مریوان و من تنها شدم. از هر چند ماه یکبار میآمد مرخصی و چند روزی کنارم بود. من از همان روزهای اول یاد گرفتم که روی پای خودم بایستم و به تنهایی مدیریت زندگی را به دوش بکشم. از روز اول زندگی مشترکمان اکبر توی جبهه بود و من به تنهایی عادت کرده بودم. حتی وقتی پسرم حامد به دنیا آمد ، اکبر کنارم نبود. توی جبهه در مریوان گیر کرده بود. بعد از چند روز از تولد حامد، آمد مرخصی و دو سه روزى پیش ما بود و دو باره رفت جبهه. اکبر دلش به من قرص بود و می دانست که مشکلی پیش نمی آید. به خاطر همین با خیال راحت در جبهه حضور داشت.
بیریا و سربزیر
دوست نداشت خودش را مطرح کند. کسی نبود که برود جلوی دوربین و از کارهایش تعریف کند. برای خدا کار میکرد. اهل رنگ و ریا نبود. چند بار توی مریوان و پاوه در محاصره دشمن مانده بود – توی برف و بوران – اما هیچوقت در باره این موضوع با کسی حرف نزد. هیچوقت نمیخواست کسی از این چیزها خبر دار شود. هرگز از ماموریت های ویژهاش به افغانستان چیزی نگفت حتی برای من که همسرش بودم. خیلی وقتها از مدارک یا درجاتی که میگرفت خبردار نمیشدیم. حتی زمانی که اکبر مدرک استاد خلبانی هواپیمای ایلوشین را گرفت من خبر نداشتم. این جور خبرها را از دیگران میشنیدیم. ذرهای غرور نداشت. خیلی متواضع بود. مادرش همیشه باحسرت میگفت: «من اکبر را یک بار با لباس خلبانی ندیدم». خیلی از فامیلهای نزدیک هم خبر نداشتند که اکبر سردار سپاه هستند. بسیار متواضع و سر به زیر بود.
روحش شاد، افتخار محله ی ما بود