شهید حشمتالله رضوان مدنی متولد سال ۱۳۴۰ است و چهارمین فرزند شهید خانواده رضوان مدنی است، از همان دوران جوانی با منشی که داشت بسیاری از اطرافیان را شیفته خود کرده بود، اهل حضور در هیأت و حسینیه و مراسم مذهبی بود، به خانوادههای شهدا سرکشی میکرد و مشکلات مردم را رفع میکرد، به کتاب خواندن و مخصوصاً کتابهای مذهبی علاقه زیادی داشت، در خانه کتابخانه کوچکی را درست کرده بود و به دوستان و آشنایانش کتاب امانت میداد.
شهید حشمتالله تابستان و اوقات فراغت کارگری و شاگردی میکرد و گاهی همراه حاج ذبیحالله پدرش لولهکشی میکردند و کمک خرج خانواده شده بود.
از زمان انقلاب در تظاهرات شرکت کرده و اعلامیههای امام را بین مردم پخش میکرد، بعد از پیروزی انقلاب نیز به کردستان رفت و با ضدانقلاب میجنگید، در ابتدا پاسدار افتخاری بود و سپس پاسدار رسمی شد و انجام وظیفه میکرد.
سال ۵۸ وارد دانشگاه شد اما به خاطر انقلاب فرهنگی دانشگاهها، دانشکده را ترک کرد و به جبهههای جنگ رفت، بعدها ادامه تحصیل داد، فوقلیسانسش را گرفت و در دانشکده موشکی سپاه به تحصیل پرداخت.
در سن ۲۱ سالگی ازدواج کرد و به همسر خودش گفته بود انتهای مسیرش شهادت است و همیشه همسر و دخترانش را به حجاب تشویق میکرد. شهید حشمتالله رضوان مدنی پنج سال در جبهه به صورت مداوم حضور داشت و در سال ۶۷ در عملیات مرصاد در منطقه سرپل ذهاب به هدف والای خود، شهادت در راه حق رسید.
خاطرهای مادر شهیدان رضوان مدنی از پسرش شهید حشمتالله
ایشان استاد دانشگاه بود و قبل از اینکه به جبهه برود وصیتنامه هاشم و حسن را خواند و ضبط کرد و برای دختر و پسرش وصیتنامه نوشت و برای خانم و پدر و مادرش وصیتنامه جداگانهای نوشته است، پسرم خیلی متواضع بود و همیشه جلوی پای من و پدرش بلند میشد.
یک روز صبح که حاج حشمت و حاج مسعود به جبهه رفتند، آن شب در خواب امام (ره) را دیدم که به مردم پیام میداد و بعد از تمام سخنرانیش به ما گفت: که ۲ تن از عزیزترین کسان شما به شهادت میرسند و بلافاصله جمعیت زیادی با تاج و گل وارد خانه ما شدند و خبر شهادت حاج حشمت الله و حاج مسعود را دادند بعداً برای دخترم تعریف کردم گفت: خوشا به حالت که امام خمینی (ره) را در خواب دیدهای.
خاطرهای از همرزم شهید حشمتالله رضوان مدنی
بدون شک یکی از اسوههای تقوا و مجاهدت و نمونه بارز ایثار و شهامت و تبلور دلاوری و مردانگی، شهید حاج حشمت الله رضوان مدنی مهندس و استاد موشکی دانشکده نیرو هوایی سپاه است که تمام رزمندگان و سرداران همرزم او از نجابت و تقوای او خاطرات خوبی دارند.
از آغاز بحران کردستان تا پذیرش قطعنامه در اکثر عملیات غرب و جنوب حضور فعال داشت و با وجود اینکه به دلیل نیاز نیروی هوایی و یگان موشکی سپاه به خدمات او از سوی فرماندهی نیرو به او تأکید شده بود در عملیات مرصاد شرکت نکند ولی او تصمیم گرفت ثابت کند شهادت هنر مردان خداست.
آری او در آن شرایط حساس که زادگاه و شهرش به محاصره افتاده بود با تواضع نظر موافق فرمانده خود را جلب و در خطوط مقدم جبهه حاضر شد و تعداد زیادی از منافقین را به درک واصل کرد و روز هفتم مردادماه سال ۶۷ نزدیک ظهر جمعه پس از درگیری با منافقین همراه با شهید مسعود امیری و حاج ذبیح الله کرمی در تعقیب منافقین مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت.
شهید حشمتالله رضوان مدنی در بخشی از وصیتنامه خود آورده «بدانید که من خط سرخ شهادت که خط علی و آل علی (ع) است را انتخاب کردم. (تا چه اندازه خداوند مرا یاری نموده، فقط خودش میداند). انتظار دارم برای من و برادرانم زیاد گریه نکنید بلکه به یاد سرور و آقایمان امام حسین (ع) که بزرگترین مصائب عالم وجود در تمام اعصار بر وی وارد آمد و او را سید الشهدا نموده گریه کنید و بدانید هر قدر از این مصائب برای شما سخت باشد به اندازه یک صدم سختی بر حضرت زینب (س) نیست. … اگر جنازه ام بدست نیامد، خداوند کریم را بسیار شکر کنید و بدانید که اصل روح انسان است و بدانید که اجر شما بیشتر شده و بدانید مسئولیت شما بسیار سنگین است و با رفتن من سنگینتر میشود. و از خدای کریم برای ادای مسئولیت کمک بگیرید.... فرزندان گرامیم را متقی، پرهیزگار و راستگو بار بیاورید. سعی کنید هر کدام برای اسلام مبلغی بار بیایند.
تا هم توحید و عبادت و محبت و خشم به کافران در وجودش ریشه بزند. آنها را طوری بزرگ کنید تا نبودن پدرشان احساس کمبود نکنند بلکه بر خود ببالند که فرزندان شهیدند. میخواهم به آنها درس عشق و محبت به آل عصمت و فداکاری و ایثار و شهادت و صبر دهید و آنها را محجوب و با وقار بار بیاورید. – فرزندان عزیزم پدر شما راه کسانی را رفت که از اول خلقت بین آنها و بدیها مبارزه بود، همیشه ظالمانی میخواستند حقوق آنها و دیگران را پایمال کنند ولی آنها مبارزه کردند و یا حقشان را گرفتند یا مردانه جان سپردند و به لقاءالله رسیدند».