نام پدر: محرم
تاریخ تولد: 5-2-1340 شمسی
محل تولد: مرکزی - ساوه
نوید شاهد: صفدر رشادی در روز پنجم اردیبهشت ماه سال 1340، در خانوادهای انقلابی و محب اهل بیت(ع) دیده به جهان گشود. کودکیاش، مقارن بود با دوران تحصیل پدر در حوزه و آغاز مبارزات حضرت امام خمینی(ره)، از اینرو از اوان طفولیت، جان چالاک و روح بلند او با زهد و ساده زیستی و نیز جهاد و ایثار انس گرفت. پدر روحانی و مادر پاکدامنش نیز او را با اکسیر عشق به تعالیم اهل بیت(ع)، عنصر شوق به دانش و دیانت و رسم مبارزه با ستمکیشان و حمایت از ستمکشان پروردند.
رشادی پس از دبستان، قرائت قرآن را نزد پدر فراگرفت و مهرماه 1346 وارد دبستان یغمای جندقی شد. در سال 1355، به شوق فراگیری علوم دینی، تهران را به قصد قم ترک کرد و وارد حوزة علمیه شد و مشغول تحصیل گردید.
اهانت به ساحت حضرت امام(ره) در نوزدهم دی ماه 1356، خشم اقشار ملت، به ویژه مدرسان و طلاب حوزه را برانگیخت و او نیز همچون هزاران طلبة پرشور دیگر به همراه خیل مردم قم و سراسر کشور، دست به اعتراض زد و حنجرة فریاد گشود و این نقطة آغاز مبارزات بیامان وی با ظلم و تجاوز بود. او پس از آن روز سیاه که به سپیدی انقلاب شکوهمند اسلامی انجامید، لحظهای آرام نگرفت و دمی از پای ننشست.
آن مجاهد مصمم، طی سالهای 1356 و 1357، در انتقال پیامهای حضرت امام(ره) و بیانیهها و جزوات انقلابی تلاش بسیار نمود. همچنین در فعالیتهای فرهنگی هنری برای روشنگری جوانان و نوجوانان در محلات جنوب غرب تهران نقش فعال و مؤثری داشت. سرانجام در سال 1357 در درگیریهای خیابانی مورد اصابت گلولة دژخمیان قرار گرفت و مجروح شد.
روز بیست و یکم بهمن ماه 1357، به سرپرستی برادرش حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد و عدهای از جوانان، در تصرف پادگان استراتژیک قلعه مرغی تهران که شامل بخشهای مختلفی از جمله هواپیمایی ژاندارمری کل کشور (هواژک)، پایگاه هوانیروز و دانشکدة آموزش خلبانی میشد، نقش مؤثری داشت.
با شکلگیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در تاریخ بیست و هفتم اردیبهشت ماه 1358 وارد سپاه شد و پس از شروع جنگ تحمیلی، حاج صفدر همچون دیگر جوانان انقلابی، به جبهههای نبرد شتافت. شرکت در عملیات آزادسازی بوکان در سال 1358، مشارکت در عملیات آزادسازی دیگر شهرهای شمال غرب به عنوان فرمانده دسته در سال 1359، همچنین نبرد با ضد انقلاب در مریوان، سقز، سر پل ذهاب، سنندج و در سال 1360، عزیمت مکرر به منطقة عملیاتی جنوب و شرکت در عملیات فرمانده کل قوا، عملیات والفجر مقدماتی در سال 1361، تأسیس سایت موشکی جنوب، برعهده گرفتن ریاست ستاد و جانشینی فرماندهی قرارگاه صاعقه، گوشهای از خدمات سراسر جهاد و ایثار او در دوران پرافتخار دفاع مقدس است. در سال 1363 با خانم گل محمدی ازدواج نمود که حاصل این زندگی پربرکت سه دختر به نامهای ریحانه، رضوانه و فاطمه بود.
او از بنیادگذاران یگان موشکی سپاه بود که در سالهای مظلومیت شهرها و غربت جبههها، سرنوشت جنگ را به نفع نیروهای ما تغییر داد.
بعد از جنگ در رشتة مدیریت دولتی ادامه تحصیل داد و مدرک فوق لیسانس خود را از دانشگاه شهید بهشتی گرفت. علی رغم قبولی در دورة دکترای عالی جنگ، به علت مشغلة زیاد کاری از ادامه تحصیل چشم پوشید.
او همواره میگفت: «شرم دارم بگویم سالهای ممتد و متمادی در جبهه حضور داشتهام اما زندهام، زیرا که شاید این، نشان عدم شایستگی من برای شهادت بوده است!»
سردار شهید حاج صفدر رشادی، سرانجام سر پرشور بر سر پیمان نهاد و همراه با همبالان طوبانشین خویش، سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی و دیگر فرماندهان نیروی زمینی سپاه، در حین مأموریت در منطقة عملیاتی شمال غرب کشور، ساعت نه و سی و پنج دقیقة صبح نوزدهم دی ماه سال 1384، برابر با عرفة 1426 به آسمان پرواز کرد و بدین سان جهادی را که نوزدهم دی 1356 آغاز کرده بود، در نوزدهم دی 1384 به فرجام رساند. اینک، مرد ایثار و جهاد و سردار شجاع و متهور سالهای سخت دفاع مقدس و هنرمند منتقد و مبدع جبهة بصیرت و بیداری، شاهد شهادت را به آغوش کشیده است و در جمع سرداران و علمداران بر تربت آرمیده است.
شهید رشادی عنصری بود سرشار از استعداهای گوناگون؛ مدیریت و برنامهریزی، خلاقیت و ابتکار، سلوک و مردمداری، بصیرت سیاسی و قدرت تحلیل حوادث، ذوق طراحی و طنزپردازی شفاهی و تصویری، قریحة شعرسرایی و نثرنگاری، قوة نقد سینما و تئاتر، و... از جمله تواناییها و کاراییهای مشهود او به شمار میرفت.
***
اخلاق خلاق
ایشان عنصری باهوش، باکیاست، فردی هنرور، با فرهنگ و دارای خصوصیات اخلاقی بسیار متعالی بود. هرگز مایل نبود خدمات و خصوصیاتش برای دیگران آشکار شود و همواره در جمع خانواده و فامیل و در اجتماع، کاملاً ساده و بیآلایش و بیادعا حضور پیدا میکرد. (حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد برادر شهید)
مبارزه
دو سالی در حوزه به تحصیل مشغول بود که کم کم مبارزات مردمی آغاز شد. او که سر پرشور و جانی چالاک داشت، نمیتوانست اوضاع نابسامان و ستمهای رژیم را تحمل کند و خود را به درس و بحث و تحصیل مشغول کند؛ به همین دلیل از همان آغاز اوجگیری انقلاب، به صورت بسیار جدی در صحنهها حضور پیدا کرد و وقتی مبارزات مردمی اوج گرفت به تهران برگشت. در محله قلعه مرغی حوالی خیابان قزوین، جوانها را تحریک و تحریص به مبارز میکرد و به صحنه میآورد. در پخش بیانیهها و مطالب انقلابی در آن منطقه نقش مؤثری داشت. صاحب قریحه و ذوق هنری خوبی بود؛ به همین خاطر به طراحی کاریکاتور و دیوارنگاری پرداخت و هنوز هم بعضی از دیوارنگاریهای او بر پیشانی کوی و برزنهای جنوب تهران باقی است. یادم است که کاریکاتور شاه را همان اوان به صورت یک زندانی، یا در پای دار اعدام کشیده بود! (برادر شهید)
مدیریت و مدارا
وجه برجستة شخصیتی ایشان، وجه مدیریتی اوست. ایشان متولد 1340 بود. پیش از انقلاب شانزده، هفده ساله بود ولی در همان دوره به خوبی جوانان محل را برای مبارزه سازماندهی و راهبری میکرد. از اعتماد به نفس بالایی برخوردار بود و اگر کاری به او سپرده میشد، هرگز از پذیرش آن سر باز نمیزد، نه از سر شوق به ریاست، بلکه به خاطر شور مسؤولیت و انگیزة خدمت... ایشان در امر مدیریت قاطع و جدی بود و در عین قاطعیت بسیار مهربان بود، به همین جهت در کارها همواره موفق بود، چون قاطعیت بدون محبت و مدارا معمولاً موفق نیست و همچنین برعکس. ایشان توانسته بود عاطفه را با قاطعیت توأم با هم به کار بندد. موفقیتهای او در همة عرصهها نیز از همین جهت بود. (برادر شهید)
اطاعت از مافوق
میدانیم که در سالهای دفاع مقدس در برخی مواقع، ما بسیار در تنگنا قرار میگرفتیم، از جمله وقتی که موشکبارانها از سوی صدام شروع شد و بعضی از کشورها مانند لیبی هم به ما اندکی کمک کردند اما برخلاف مروت، یکباره نقض قرار کردند و در نتیجه شهرهای ما در قبال حملههای موشکی عراق بیدفاع ماند. در این موقع یک عده از بچههای سپاه از جمله حاج صفدر اهتمام کردند که این مشکل را حل کنند و آمدند یگان موشکی را تأسیس کردند و به مقابله به مثل پرداختند تا اینکه توانستند حملات موشکی عراق را مهار کنند...
در عین اینکه حاج صفدر مدیر مقتدر و مستقلی بود اما هماهنگ و مطیع مافوق خود نیز بود. رشته تحصیلی ایشان مدیریت بود و در دورة عالی جنگ (دکتری) دانشگاه امام حسین(ع) قبول شد و مدتی نیز سر کلاس حاضر شده بود اما نتوانست ادامه تحصیل دهد، میگفت: «سردار کاظمی از من خواسته که فعلاً درس را کنار بگذارم و من هم به دلیل اینکه او فرمانده من است اطاعت کرده و دانشگاه را ترک کردهام.» من گفتم حیف است که تحصیل را رها کنید، کار همیشه هست. ولی ایشان گفت: «چون فرمانده من خواسته باید از او اطاعت کنم.» (برادر شهید)
همکاری با شهید احمد کاظمی
وقتی آقای کاظمی شد مسؤول نیروی هوایی سپاه، حاج آقا هم شد مسؤول طرح و برنامه ایشان. وقتی هم آقای کاظمی رفت نیروی زمینی، خیلی اصرار کرد به او که مسؤول طرح و برنامه نیروی زمینی بشود. اما حاج آقا دوست نداشت، میگفت: «من پنج، شش ماه بیشتر نمانده که بازنشسته شوم. دوست دارم تا آخر در نیروی هوایی بمانم.» آقای کاظمی خیلی اصرار کرد. حتی چند بار آمد دنبالش تا اینکه او پذیرفت. (خانم گل محمدی همسر شهید)
جایزه جهاد
از ایشان میخواستند که برای سومین بار با سمت دبیر هیأت علمی بعثه مقام معظم رهبری به حج مشرف شود ولی نمیپذیرفت. دوستان از من خواستند با او صحبت کنم و او را راضی کنم که این مسؤولیت را بپذیرد، مادرم به او گفت که چرا نمیپذیری، حالا که اینقدر با اصرار از تو میخواهند، برو. گفتم مردم به هزار در میزنند که بتوانند به مکه بروند، تو چرا نمیروی؟ میگفت: «در این شرایط که آمریکا در کنار مرزهای غربی و شرقی ما مرتب چنگ و دندان نشان میدهد، چگونه خودم را راضی کنم و با خاطر آسوده به حج مشرف شوم؟ از کجا معلوم که الان حضور در نیرو، ثوابش برای من کمتر از حج نباشد؟»
بعضی از دوستانش که همسفر حج او بودند و در تشییع پیکرش حضور داشتند میگفتند: «سردار رشادی در روز عرفه در مکه جایزة شهادت در عرفه را گرفت.» میگفتند: «سال قبل منی و عرفات شور و حال عجیبی داشت.» آقای حسینی بوشهری مدیر حوزة علمیه قم به من زنگ زده بود و گریه میکرد (با هم در حج بودند) میگفت: «که اگر من صفا و خلوص، تدبیر و برنامهریزی و مدیریت حاج صفدر را ندیده بودم، از فقدانش این همه دلم نمیسوخت.» (حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد برادر شهید)
نماز
او نسبت به نماز فرزندانش بسیار حساس بود، روشهای موفق و مؤثری در مسائل تربیتی بلد بود و به کار میبست، پس از شهادت او، افراد، خوابهای زیبایی میبینند که قرائن صدق در آنها بسیار است. از جمله خوابهایی که مکرر دیده شده این است که از او پرسیدهاند که چگونه میتوان به فیض شهادت دست یافت؟ شما چه کردید که به چنین درجهای نائل شدید؟ گفته بود: «آدم باید خودش بخواهد.» کسی که خواب دیده میگوید با اصرار از او پرسیدم: خواهش میکنم دقیقتر بگو راه شهادت کجاست؟ میگویند: «نماز، نماز، نماز...» ایشان میگفتند: «اگر ما بچهها را با رغبت به نماز تشویق کنیم، خیلی از مسائل شرعی و اخلاقی برای آنها حل میشود.» (برادر شهید)
شهادت
جمعه آخر، قبل از شهادتش به من گفت: «بیست و هفت سال است که رفتهام در سپاه، ولی شهید نشدهام. آن روزهای اول که جنگ شروع شده بود فکر میکردم دو، سه ماه بیشتر زنده نیستم اما واقعاً حالا فهمیدهام که شهادت لیاقت میخواهد و نصیب هر کسی نمیشود. فکر نمیکنم اینکه آقای آهنگران میگوید در باغ شهادت باز است، درست باشد...!» (خانم گل محمدی همسر شهید)
...جنگ آغاز شد و ایشان از اول جنگ در جبههها یا آمادگاههای بسیج نیرو، حضور داشت. هر وقت که جبهه میرفت به دلیل شجاعت و تهوّر او در جنگ هر روز احتمال شهادتش را میدادیم ولی به یاد دارم هربار که اسامی شهدا در روزنامهها درج میشد فهرستهای اعلام شده را میدیدم که بدانم آیا نام ایشان در بین اسامی شهدا هست یا نه؟ سردار حمیدی نیا (دایی ما) در آن ایام با اصرار به مادرم میگفتند: «برای ایشان زن بگیرید که اگر ایشان شهید شد فرزندی از او باقی بماند. او شوق فوق العادهای به شهادت داشت!» (برادر شهید)
به مادرمان میگفت: «من خجالت میکشم بگویم در جبهه بودهام» مادر میگوید: «حضور طولانی مدت در جبهه که خجالت کشیدن ندارد» پاسخ میدهد: «نه، به جهت اینکه وقتی میبینم سالهای زیادی در جبهه بودم و شهید نشدم، فکر میکنم پس من لیاقت شهادت نداشتهام.» در روزهای آخر خیلی ابراز دلتنگی میکرد، همواره میگفت: «چقدر طولانی شد، من سی سال است که آرزوی شهادت دارم اما به آرزویم نمیرسم.» (برادر شهید)
***
دستنوشتهای از شهید صفدر رشادی
فاطمه عزیز، سلامٌ علیکم
عزیزم، نامت بسیار پرمحتوا است، نام کسی است که سخت و بیپروا از ولایت دفاع میکرد. کسی که ابعاد چندگانه داشت. مادرِ پدر بود و امید و دلگرمی او، پشتگرمی و نقطه اتکاء همسر و منشاء سلسله امامت، دختری تربیت کرد که جزو اعجاز خلقت است در تحمل مصائب و استقامت، هزاران کتاب و نوشتار در بزرگی و عظمت حضرت فاطمه(س) هنوز نتوانسته ابعاد شخصیتی ریحانه النبی را بازگو کند و تا زندگی جاری است خواهند نوشت و این بخشی از تشعشع منبع لایتناهی او خواهد بود. فاطمه جان، نام زیبای تو این چنین پر اُبهت است و با محتوا.
عزیزم
1- عظمت نامت را پاس بدار.
2- در کسب علم سخت تلاش کن که بسیار شیرین است.
3- به علم و زندگیات رنگ خدایی بده تا جلوهای از خدا شود.
4- نصایح پدر و مادر را از آنها بِرُبا تا با عدم تکرار تجربیات آنها عمرت طولانی شود.
5- زندگی میدان مسابقه است و رقابت، سعی کن بدون هدفگذاری به این میدان وارد نشوی.
دوستدار تو دایی صفدر